از این امر، نوعی قلعوقمع اقتصادی حاصل شده که به تدریج، چنین پیامدهایی را دربرداشته است: فقر تحقیرآمیز برای سهچهارم مردم آمریکای لاتین، نوعی تحرک اجتماعی برای طبقه متوسط جامعه که با قرار گرفتن در حصارهای گوناگون رو به سوی طبقه پایین در حرکت است، آخرین تلاشهای مبارزاتی بخشهای سندیکایی که به سرعت رو به نابودی نهادهاند، و در نهایت افزایش موج مهاجرتهای داخلی و خارجی. از دیگر سو، نئولیبرالیسم، نوعی موج جدید از جنبشهای اجتماعی و تغییر جهتهای انتخاباتی به سوی چپ را ایجاد کرده است.
بیشک گرایشهای متناقض قدرتمندی همچون تلاش برای بیثبات کردن حکومتها، توطئهها و تحرکات ضد انقلابی،افزایش سرکوب و تروریسم شبه نظامی، افزایش خشونت بر ضد زنان، کودکان، اقلیتهای قومی مذهبی، روزنامهنگاران و گروههای مدافع حقوق بشر نیز ایجاد شده است.
موضوع بحث در آمریکای لاتین، تنها حق حاکمیت ملی و اعمال کنترل بر منابع اساسی شامل نفت، گاز، آب، نیروی کار ارزان، مدارس ، بیمارستانها ، مسکن، حمل و نقل، مستمری، بانکها و صنایع است.
جنبشهای اجتماعی از سویی با جهانیسازی نئولیبرال که خصوصیسازی طبیعت، کالاوارگی زندگی و چپاول و تاراج را اعمال میکند و از سوی دیگر با بدهیهای خارجی که دیکتاتورها آن را ردیف کردهاند و پرداختشان ناممکن است، سر به مخالفت برمیدارند.
با انتخاب لولا در برزیل، نستور کرشنر در آرژانتین، تاباره واسکوئز در اروگوئه، میشل باشلت در شیلی و حتی نیکانور دوآرته در پاراگوئه،تغییر جهتهای انتخاباتی از نئولیبرالهای «سخت» به نئولیبرالهای «نرم» آشکار شد.
دوآرته کسی بود که ابتدا از مرکوسور یعنی همان بدل «منطقه آزاد تجاری آمریکا» در آمریکای جنوبی حمایت کرده بود و چندی پیش نیز ونزوئلا به عضویت آن درآمد.
تغییر جهتهای انتخاباتی مشابهی نیز در پرو، مکزیک، اکوادور و چند کشور کوچک حوزه دریای کارائیب و حتی احتمالاً در کلمبیا قابل انتظار است.
نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در این کشورها هرچند در صورت برنده شدن تمایل دارند تا الگوی اقتصادی نئولیبرال رو به مرگ را نجات دهند و از برخی جنبهها آن را تقویت کنند، اما در شعارهای خود، قولهایی مبنی بر عدم اجرای سیاست بنیادگرایانه تجارت آزاد در آمریکا ارائه میدهند.
چنین امری بیشتر ناشی از تضعیف دولت طی دهههای گذشته به دلیل اتخاذ سیاستهای خصوصیسازی، توافقنامههای تجارت آزاد و سنگینی بدهیهای خارجی بوده که حکومتها را در برابر تحریکات شرکتهای چند ملیتی خارجی آسیبپذیر کرده است.
بدین ترتیب میتوان توضیح داد که چرا جنبشهای اجتماعی، هدف خود را بر روی صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، منطقه آزاد تجاری آمریکا، سازمان تجارت جهانی و امپریالیسمهای آمریکایی و اروپایی متمرکز کردهاند. (سرمایهگذاری اسپانیا در آمریکای لاتین،بیش از سرمایهگذاریهای آمریکا است.)
فضای لازم برای نئولیبرالیسم «انسانی»تر یا ناسیونالیسم بورژوا از بین رفته است. از همین رو است که اوو مورالس در بولیوی و هوگو چاوز در ونزوئلا به رغم همکاری با دیگر رؤسای جمهور منتخب اخیر، بیشتر با پیشنهادهایی برای اعمال تغییرات انقلابی مبتنی بر تکیه دولت به خواستهای جنبشهای اجتماعی،رویکرد نئولیبرال «نرم» خود را به کناری مینهند.
مورالس به «سوسیالیسم اشتراکی مبتنی بر دوجانبهگرایی و همبستگی» روی میآورد در حالی که چاوز در سخنانی پرطمطراق بر لزوم بینالمللی کردن انقلاب و خلق «سوسیالیسم قرن 21» تأکید میکند. زیرا به عقیده وی«دنیای دیگری در چهارچوب نظام کاپیتالیستی قابل تصور نیست.»
عامل جدید و تأثیرگذار جنبشهای اجتماعی (سوسیال) امروز، مقاومت فزاینده در برابر عدم مداخله مردم و افزایش شمار اقشار فقیر است.
ساختارهای طبقاتی سنتی و شیوههای مبارزه، امروزه کمتر به رسمیت شناخته میشوند، چرا که ضربه نئولیبرالیسم به برنامةهای اجتماعی حکومتها و استفاده از «نیروی کار انعطافپذیر» منجر به از بین رفتن مبنای حداقل دستمزد و حقوق، فقر دائمی تودهها، افزایش بیکاری شده و حتی در بین افراد حرفهای دارای تحصیلات دانشگاهی،منجر به «بیثباتی» کار و «بهرهبرداری بیش از حد» گردیده است. خطوط متمایزکننده طبقات اجتماعی و جنبشهای اجتماعی در هم آمیخته شدهاند.
در نگاه بومیان آمریکای لاتین، نئولیبرالیسم چیزی بیش از آخرین مرحله از پانصدسال سیاست کشتار و مقاومت سرسختانه نیست. بدین ترتیب، آنان در جریان برخی واقعیتهای تاریخی نظیر استمرار استعمارگری امپریالیسم، تخریب محیط زیست، ایجاد بدهیهای دائمی غیرقابل پرداخت به مثابه ابزاری برای تسلط بر مردم و همچنین استفاده نظاممند از آدمربایی، ناپدید شدن افراد، شکنجه و خشونت بر ضد زنان هستند.
زنان بیش از همگان از خشونت اقتصادی نئولیبرالیسم آسیب دیدهاند، بیآن که بخواهیم از افزایش خشونت در تمامی لایههای زندگی روزمره پرده برداریم. مخالفت با فریب فزاینده زنان و تجارت آنان که در حال حاضر از لحاظ اقتصادی از اهمیت بیشتری نسبت به تجارت مواد مخدر برخوردار است، به محور اساسی فعالیتهای جنبشهای فمینیستی و البته جنبشهای اجتماعی به معنای عام تبدیل شده است. از فرماندهان زاپاتیست در مکزیک گرفته تا پیکهتراسها در آرژانتین (افراد بیکاری که تقاطعهای مهم را مسدود میکنند) و حتی مادرها و مادربزرگها در «میدان می» در آرژانتین. اینها نمونههایی از زنان فرمانده هستند.
بهویژه باید از زنانی نام برد که شورش ملی برای نجات زندگی هوگو چاوز رئیس جمهور ونزوئلا را در جریان زمامداری دو روزه پدرو کارمونا در پی کودتای مورد حمایت آمریکاییها در این کشور در یازدهم آوریل 2002 رهبری کردند و حتی میتوان از کارگران بولیویایی، فروشندگان دورهگرد و زنان سرپرست خانوار در الآلتو نام برد که کمیتههای دفاع و مبارزه راسازماندهی کردهاند.
نقش دهقانان و کشاورزان خردهپا نیز به رغم سرکوبهای شدید، به نقشی محوری تبدیل شده است. در بسیاری از حالات، این «وضعیت روستایی» چند قومیتی به نیروی کار ارزان، انعطافپذیر و مهاجر تبدیل شدهاست.
این جمعیتهای روستایی، چه تولیدکنندگان نارگیل در کوههای آند باشند، چه کشاورزان و روستاییان جنبش کارگران روستایی بدون زمین در برزیل، تا درون شهرها به تحرک درآمدهاند.
از سوی دیگر، موج جدید از فعالیتهای سندیکایی بر ضد شرکتهای چند ملیتی و رهبران فاسد سندیکاها برخاسته است. کنفدراسیونهای سندیکایی مستقل ـ همچون جنبش قانونی کارگران در مکزیک و انشعابهایی در کنفدراسیونهای قدیمی مثل اتحادیه ملی کارگران در ونزوئلا ـ از همه سو سر برداشتهاند.
جمعیتهای کارگری در شیلی شروع به پرکردن خلأ سندیکایی به جای مانده از دولت تروریست پینوشه کردهاند،دولتی که هنوز هم بهطور کامل منهدم نشده است. در همین راستا، مبارزات کارگری مهمی حالت بینالمللی به خود میگیرند و تلاشهای مبارزاتی کارگران کوکاکولا در گواتمالا، کلمبیا و هند را به یکدیگر متصل میکنند و مبارزات سندیکایی در ماکیلادوراس (کارخانههای مونتاژ با حقوق بسیار پایین) در مکزیک، آمریکای مرکزی و کشورهای کارائیب را به هم پیوند میزنند.
کارگران آمریکای لاتین به قدری کارخانههای وانهاده توسط مالکان را اشغال و آنها را راهاندازی کردند که ونزوئلا در پایان سال 2005 میلادی کنگرههای قارهای برای کارگران کارخانههای دوباره تصاحب شده برگزار کرد.
همچنین مردم آمریکای لاتین توجه فزایندهای به لزوم تشکیل ائتلافهای مختلف و بینالمللی کردن مبارزات خود نشان میدهند.
علاوه بر دو مثال قبلی ذکر شده،میتوان به مبارزات قارهای بر ضد منطقه آزاد تجاری آمریکا که ائتلاف اجتماعی قارهای آن را رهبری میکند و همچنین مبارزه برای خلع سلاح در آمریکای لاتین که زاپاتیستها در سال 2003 در چیاپاس آن را آغاز کردند و در حال حاضر به مبارزهای بینالمللی برای تعطیلی 700 پایگاه نظامی آمریکا در 130 کشور جهان تبدیل شده است، به عنوان نمونههایی از این اینترناسیونالیسم جدید اشاره کرد.
«مبارزه دیگر»ی که زاپاتیستها در سال 2006 آغاز کردهاند نیز چشماندازی اینترناسیونالیستی پیدا کرده است.
اقبال به سوسیالیسم، در آمریکای لاتین رشدی فزاینده داشته است. نظرسنجیها در ونزوئلا و برزیل نشان میدهند که نیمی از جمعیت این دو کشور، نظری مساعد نسبت به سوسیالیسم دارند، امری که در کشورهایی نظیر شیلی و مکزیک بهندرت دیده میشود. با این حال، بحثهای فزایندهای درباره نوع سوسیالیسمی که باید مد نظر قرار گیرد، وجود دارد.
در حال حاضر، روندی برای آغاز آن چیزی وجود دارد که ممکن است «دومین، سومین، چندمین سوسیالیسم» نامیده شود و از انقلاب کوبا در سال 1959 آغاز شد.
آنگونه که خوزه کارلوس ماریاتگی نویسنده مشهور پرویی (مرگ در سال 1930) مینویسد، آمریکای لاتین نمیخواهد پاسخی به سوسیالیسم اروپایی بدهد، بلکه بیشتر سوسیالیسمی را میخواهد که مبتنی بر واقعیتهای خاص خودش و در مورد پرو، مبتنی بر واقعیتهای بومی این کشور باشد.
بدین ترتیب، سوسیالیسم در کوبا بهطور قابل تمایزی ویژگیهای کوبایی دارد،سوسیالیسم ونزوئلا ریشه در تفکرات و نظریات سیمون بولیوار دارد، سوسیالیسم بولیوی مبتنی بر سنتهای بومی است،در حالی که بلانکا چانکوزو رهبر بومیان در اکوادور از سوسیالیسمی «چند ملیتی و چند فرهنگی که میتوان با هم ساخت» دم میزند.
زاپاتیستها (که از سوسیالیسم دم نمیزنند) خود را مدافع نظامی معرفی میکنند که در آن، تمام قدرتها از طبقات فرودست سر برمیآورند؛ همچون «شوراهای حکومت خوب» که در چیاپاس ایجاد کردهاند.
این بحثها نشان میدهد که چشماندازهای چندگانه سوسیالیستها در آمریکای لاتین در چهار ویژگی مشترک هستند:
1ـ توسط ارزشهایی انسانی هدایت میشوند که هدفشان پایان دادن به قدرت مقامهای مذهبی، نژادپرستی، برتریهای جنسی، استثمار طبقاتی و کشتارهای قومی هستند؛ ارزشهایی مبتنی بر عشق(مثل آثار چهگوارا و خوزه مارتی)، احترام به دیگران و عدالت اجتماعی؛
2ـ سوسیالیسم، مرامی اشتراکی و عاری از خودکامگی استالینی است، و در عین حال دارای طرح و برنامهای تمرکززدایی شده، با شرکتهایی که کارگران آن را اداره میکنند و به قول فیدل کاسترو،همراه با «سیاست به جای سیاسیکاری»، که همگی ریشه در استفاده از دولت و مشارکت مردمی از پایینترین سطح جامعه به جای استفاده از «بخش سالاری» (پارتیتوکراسی) یا نیروهای «آوانگارد» دارند؛
3ـ اینترناسیونالیسم (ناسیونالیسم بینالملل)، طراحی بازارهای ملی و بینالمللی، دفاع از مردم در برابر نئولیبرالیسم و مداخلهجوییهایی امپریالیستها، تشکیل یک سازمان بینالمللی بدون حق وتو که صلح و حقوق بشر را جاری کند؛
4ـ حاکمیت دولت ـ ملتها، دفاع از اصول عدم مداخله، عدم تجاوز، حق تعیین سرنوشت، که دربرگیرنده حق تشکیل دولتهای جدید است که مردمان بسیاری را به هم مرتبط میکنند (مانند بولیوی و ونزوئلا) و همچنین حق تشکیل دولتهایی که از نوعی «استقلال ملی» واقعی بر پایه نوعی وحدت در یک دولت آمریکای لاتین یا کنفدراسیون دولتها (مانند مفهوم «آمریکای ما» از خوزه مارتی و «کشور بزرگ» بولیوار) برخوردارند.
سرعت انتقال به خارج از کاپیتالیسم نئولیبرال و همچنین فراوانی و وفور موارد قطع ارتباط با کاپیتالیسم،بحرانهایی را برای آینده بشریت و زمین بهوجود خواهند آورد.
در نظر آخر، نمیتوان بشریت را نجات داد مگر آن که به سرعت، تمرین اینترناسیونالیسم را گسترش داد، اینترناسیونالیسمی که در پی تحولات اخیر در آمریکای لاتین و همچنین جنبشی که برای ساخت جهانی دیگر پدید آمده است، بازگشت به زندگی را تجربه میکند.
اینترناسیونالیسم، روندی است مبتنی بر همبستگی بشری و تبادل تجربیات که در آن، افرادی از «افراد دیگر» میآموزند. به قول مارتی مردم در «شکم حیوان» یعنی آمریکا، میتوانند کاری متفاوت صورت دهند.
همهچیز به میزان وحدت و ناسیونالیسم بینالملل بستگی دارد که بین جنبشهای اجتماعی و حکومتهای مختلف و در برابر فشارهای فزاینده امپریالیسم بنیان نهاده خواهدشد.
بحث و گفتوگوها درباره سوسیالیسمهای آمریکای لاتین که حتی طرفداران «مبارزه دیگر» در بین زاپاتیستها نیز به آن میپردازند، مبتنی بر این اصل است که دولتهایی مسؤول با «قدرت مردمی» بنا نهاده شوند که در آنها مردم (یا به قول زاپاتیستها «افراد فرودست») براساس قانون اساسی جدید ونزوئلا «نقش نخست» را ایفا کنند.
همگان درباره این هدف غایی اتفاق نظر دارند: آزادی بشریت، ستایش زندگی، ارج نهادن به مرگ و حفاظت از زمین.
منبع: www.Lipmagazine.org
نوامبر 2006